کد مطلب:181007 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

رهبری نهضت توسط امام
در واقعه ی خونین كربلا و كشتار خاندان رسالت علیه السلام توسط عاملان بنی امیه، خواست خدا چنین بود كه از اهل بیت علیهم السلام تنها حضرت سجاد علیه السلام باقی بمانند. آن حضرت علیه السلام تنها كسی بود كه از میان جوانان موجود در آن واقعه ی خونین جان سالم بدر برده است، در حالی كه بنی امیه می خواستند كه نسل اهل بیت علیهم السلام را از روی زمین بردارند، تا آن جایی كه حتی از كشتن كودكان روی گردان نشدند. آن طوری كه امام سجاد علیه السلام به این موضوع اشاره كرده است. در جواب منهال بن عمر فرمود: - آنگاه كه از او پرسید: ای پسر رسول خدا، دیروز را چگونه گذراندی؟ «دیروز را مانند بنی اسرائیل در میان قوم فرعون گذراندم، بچه ها را سر می بریدند، و زنان را از بین می بردند... [1] .

امام در اوج جوانی و در سن 23 سالگی از آن واقعه جان سالم به در برد. در فلسفه ی خاندان بنی امیه او باید اولین كسی می بود كه به شهادت می رسید، حتی چندین بار به جان او سوءقصد شد، ولی خواست خدا بود كه سالم بدر بماند. هم چنین خواسته ی خداوند متعال بود كه در آن هنگام مریض باشد، تا بعدها بتواند برای دفاع از اسلام به جهاد بپردازد. بلافاصله بعد از واقعه ی «طف» امام سجاد علیه السلام جنبش اصلاح گر را، بنا به



[ صفحه 36]



مقتضیات اسلامی، رهبری می كند. از وقتی كه اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله برای بازجویی به كوفه می رسند، رهبری امام جلوه اساسی داشت خود را نشان داد.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام مسئولیت رسالت الهی را، كه بر عهده ی آنان بود، به بهترین نحوی به پایان رساندند. بنی امیه از جایگاه ویژه امام حسین علیه السلام و آل بیت علیهم السلام در نزد مسلمین آگاه بودند، به همین دلیل آنها همه ی سعی و كوشش خود را، به وسیله ی دستگاه های ویژه تبلیغاتی، بر آن گذاشتند تا به مردم بقبولانند كه امام حسین علیه السلام و اهل بیت از خوارج هستند، در این راه پیروز هم شدند. و خواست خدا بود كه این توطئه پیروز شود و قیام حضرت امام حسین علیه السلام به وقوع بپیوندد تا اهداف این جنبش عظیم آشكار گردد و امام سجاد علیه السلام و چند تن از بزرگان اهل بیت، مانند حضرت زینب و ام كلثوم علیهاالسلام با آشكار كردن چهره ی واقعی خاندان امیه و با برداشتن نقابی كه بر صورت داشتند، آنها را رسوا كنند و با خواندن خطابه هایی، به مردم عراق تصویر واقعی از قیام حضرت امام حسین علیه السلام را معرفی كنند، با این كه مردم عراق شخصیت واقعی این امام علیه السلام را خوب می شناختند، اما به دلیل نژادپرستی و ترس و طمع از یاری كردن به آن حضرت خودداری كردند. آنها به خوبی می دانستند كه لقب خوارج كه بنی امیه به امام حسین و اهل بیت علیهم السلام دادند، صحت و اساس ندارد، مردم عراق به خوبی می دانستند كه امام حسین علیه السلام كیست. پس از آن، نقش اسرای آل محمد صلی الله علیه و آله به میان می آید. و پس از شهادت امام حسین علیه السلام، آنها به وسیله خواندن این خطابه ها شكل و میزان خیانتی كه بنی امیه در حق اهل بیت علیهم السلام روا داشتند را بازگو كردند.

در این جا، نمونه ای از خطبه ی امام سجاد علیه السلام در جمع اهل كوفه، (عراق) را می بینیم:... ای مردم، آن كس كه مرا می شناسد كه هیچ و آن كه مرا نمی شناسد، من علی بن حسین ابن علی ابن ابیطالب علیه السلام هستم. من پسر كسی هستم كه حرمت او را از بین



[ صفحه 37]



بردند و نعمتش را غارت كردند، و اموالش را به یغما بردند و خانواده اش را سر بریدند، من، پسر سر بریده ی شط فرات، من پسر كسی هستم كه با كمال بردباری او را كشتند و به این كارشان افتخار كردند... ای مردم، خدا را گواه آیا می دانید كه شما برای پدرم نامه نوشتید و او را گول زدید و به دروغ با او بیعت نمودید، سپس با او جنگیدند؟! مرگ بر شما و بر آنچه برای خود توشه كردید! با چه رویی پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله می روید آن وقت كه به شما بگوید عترتم را كشتید و حرمتم را از بین بردید، شما از امت من نیستید! [2] تمام خطبه هایی كه حضرت زینب و ام كلثوم و فاطمه بنت حسن خواندند همه در همین مضمون خطبه ی امام سجاد علیه السلام بوده است. زیرا همه ی آنها (خطبه ها) از یك مشكل سرچشمه می گیرد، اما متن خطبه هایی كه در شام خوانده شد، با خطبه هایی خوانده شده در كوفه بسیار، فرق می كرد، زیرا این خطبه ها در كوفه برای بیدار كردن ضمیرهای خفته مردم ایراد می شد، و سرزنش كردن آنها به خاطر بدقولی كه كرده اند، اما خطبه هایی كه در شام و دمشق خوانده شد، هدف آن آشنایی مردم با اسیران این واقعه و اینكه آنها از خاندان بیت رسول صلی الله علیه و آله هستند و رسوایی حكومت اموی و آشنایی مردم شام با واقعیتی كه خاندان امیه آن را تغییر داده بودند. آنها به وسیله ی تغییر افكار عمومی مردم شام می خواستند كه پرده ی ابهامی بر جنایت های خود بكشند. روزی شیخی از اهل شام به حضرت سجاد علیه السلام نزدیك شد (هنگام ورود اسیران) گفت: خدا را شكر كه همه شما به هلاكت رسیدید، و امیر بر شما پیروز گشت!

امام جواب داد: ای شیخ، آیا قرآن را خوانده ای.

مرد گفت: بله. امام جواب داد: «قل لا اسألكم علیه اجرا الا المودة فی القربی» بگو، من از شما اجر رسالت نمی خواهم، مگر دوستی میان نزدیكان را خوانده ای؟ امام



[ صفحه 38]



فرمود: آیا این را خوانده ای «آت ذالقربی حقه» و «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی» بگو حق نزدیكان را بده و بدانید كه اگر از چیزی آنقدر بی نیاز شدید باید یك پنجم آن را به رسول و نزدیكان وی پرداخت كنید. شیخ گفت: بله. اینها را خوانده ام.

امام فرمود علیه السلام: به خدا قسم، ما همان نزدیكان هستیم!

سپس امام علیه السلام فرمود: آیا این را خوانده ای: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»؟ خدا چنین می خواهد كه رجس را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاك و منزه گرداند.

گفت، بله امام گفت: ما همان اهل بیت هستیم كه خداوند صفت طهارت را به آنها داده است.

شیخ گفت: تو را به خدا قسم می دهم، آیا شما، همان ها هستید؟!

گفت: مطمئن باش كه ما همان ها هستیم.

شیخ بر آنچه گذشت پشیمان شد و از خاندان بنی امیه و حزب آنها اظهار انزجار و نفرت كرد. [3] هم چنین ماجرای مشابهی بین سكینه، بنت حسین علیه السلام و مردی دیگر اتفاق افتاد. این بحث و گفتگو، نشان داد كه خاندان بنی امیه تا چه اندازه توانسته اند كه اذهان مردم عمومی شام را گمراه كنند و آنچه كه به ماجرای «طف» و غیره مربوط می شود، پرده ای بین مردم شام و دنیای اسلام بكشد، تا همیشه تحت سلطه ی آنها بمانند.

امام سجاد علیه السلام و دختران اهل بیت اهمیت مسئولیتی كه بر عهده ی آنها بود (به عنوان اسیر در بلاد شام) بخوبی می دانستند. خطبه ها و گفتگوهای آنها بر شكستن جدار



[ صفحه 39]



ابهام كه در اطراف آن فاجعه كشیده شده بود، متمركز است. و آن این كه اسلام راستینی كه امام حسین علیه السلام و آل بیت آن را به نمایش می گذارده حكومت بنی امیه را رد می كند، زیرا آن حكومت از راه و روش اسلامی كه خداوند آن را برای بندگانش خواسته است، به بیراهه رفته است. كه این بیراهه رفتن منجر به تجاوز به نمایندگان اصلی اسلام، كه همانا امام حسین علیه السلام و اهل بیت می باشد، شده است. به همین دلیل امام سجاد علیه السلام در دارالحكم بنی امیه، با حضور یزید بن معاویه و همه ی سركردگان او، ایستاد و سخنان جاویدان خود را بیان كرد، و سیاست گمراه و خونین بنی امیه را به نمایش گذاشت و با معرفی اسرا و این كه چه مرتبه و مقامی در جهان اسلام دارند، پرداخت: ای مردم شش چیز داریم و در هفت چیز برتری داده شده ایم: علم، بردباری و بخشش، سخنوری، شجاعت، دوستی در دلهای مؤمنین را داریم و برتری داده شدیم به این كه پیامبر برگزیده و راستگو از ماست، طیار و شیر خدا و شیر رسول از ما است، سرور بانوان جهان، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، از ما است و دو پسر، حسن و حسین علیهماالسلام، از ماست - ای مردم، آن كه مرا می شناسد كه هیچ و آن كه مرا نمی شناسد، من خودم را معرفی می كنم، ای مردم، من پسر مكه و منی هستم، من پسر زمزم و صفا هستم، من پسر كسی هستم كه حجرالاسود را با گوشه ی لباس (عبا) خود حمل كرد، من پسر بهترین كسی هستم كه لباس احرام را پوشید، و پسر بهترین كسی هستم كه طواف كرد و حج را به جا آورد، و به خداوند لبیك گفت، من پسر كسی هستم كه سوار بر پشت براق شد و با جبرئیل به آسمان ها رفت و آن قدر به خدایش نزدیك شد حتی نزدیكتر از تیر به كمان، من پسر كسی هستم كه در آسمان ها فرشتگان نماز خواند، من پسر كسی هستم كه جبرئیل به او رسالت الهی را وحی كرد، من پسر فاطمة الزهرا علیهاالسلام بانوی جهان و پسر خدیجه ی كبری هستم، من پسر كسی هستم كه در خون خود غوطه ور گردید، من پسر سر بریده ی كربلا



[ صفحه 40]



هستم [4] خطابه ی حضرت كه به اینجا رسید، ترس، همه ی حاضرین را در برگرفت، همه با صدای بلند گریستند، آن گاه حقیقت آشكار شد، طوری كه یزید ناچار شد كه به مؤذن دستور گفتن اذان را بدهد، تا خطبه ی امام را قطع كند، اما امام ساكت ماند تا این كه مؤذن «اشهد ان محمدا رسول الله» را گفت. امام رو به یزید گفت: این رسول گرامی، جد تو است یا جد من است؟ اگر گفتی كه جد تو است، همه ی حاضرین موجود خواهند دانست كه تو دروغ می گویی و اگر گفتی جد من است، پس چرا پدرم را بی گناه كشتی و اموالش را به یغما بردی و زنانش را سر بریدی. وای بر تو در روز قیامت، آن گاه كه جد من دشمن تو خواهد بود. [5] .

و اما، دختران آل رسول صلی الله علیه و آله پوزه ی بنی امیه را به خاك مالیدند و شكوه و عظمت آنها را در میان امت ضایع كردند، این مورد در خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام كه در دمشق و در مجلس یزیدیان خواند آشكار است امام سجاد علیه السلام و اهل بیت، پس از آن، از شام به عراق و از عراق به مدینه ی منوره رفتند، تا راه و روش جدیدی برای اسلام در پیش بگیرد.

2 - آخرین كاری كه امام سجاد علیه السلام هنگام رسیدن به مدینه و برای برانگیختن و آگاه كردن افكار عمومی اسلامی و هم چنین برای آگاه كردن امت بر مصیبت و فاجعه ی (طف) [6] وارده به اهل بیت علیهم السلام و دختران آن خاندان بزرگ در نظر داشت، این بود كه در خارج از مدینه مسكن گزید و یكی از شعرا را فراخواند، تا برای امام حسین علیه السلام و اهل بیت او مرثیه بخواند. مردم بعد از آگاه شدن از این قضیه اطراف امام علیه السلام جمع شدند.



[ صفحه 41]



ایشان خطبه ای را خواند كه در آن فاجعه ای را كه بر سر اهل بیت علیهم السلام، این نمایندگان اصلی سرچشمه ی الهی، آمده بود، سخن راند، و مظلومیت آنها را بیان كرد، و از ظلم و ستم و پستی خاندان امیه سخن گفت. [7] پس از آن، به همراه خانواده اش وارد مدینه شد و در آنجا مسكن گزید. در مدینه او روش جدیدی در پیش گرفت، آن هم بنا به مقتضیات موجود در زندگی امت اسلامی، هم چنین، از تجربیات امام حسین علیه السلام جهت بهتر كردن اوضاع كلی مردم استفاده كرد. شهید جاویدان اسلام این نقشه را برای وی از قبل كشیده بود اما، با در نظر گرفتن این كه اسلام در یك حالت ركود فرورفته بود، و روح جهادگر در میان مسلمین تقریبا از بین رفته، با قیام خود جنبشی در آنان بوجود آورد. [8] .

امام سجاد نیز با در نظر گرفتن این كه او امام امت است، بعد از پدر، و رهبر جنبش اصلاحگر مسلمانان است، باید آن واقعه را در نظر می گرفت و نقشه های راه اندازی جنبش اسلامی را در راستای آن بنا می نهاد. وی با گسترش جریان، رسالت الهی میان امت و با وسعت دادن نفوذ خود در میدان اسلامی، قدرت و نیروی خود را زیاد كند. هنگامی كه امام جنبش جدید خود را تدارك می دید، چند اتفاق مهم رخ داد كه می توان آنها را در دو گروه تقسیم كرد:

دلیل اول:

اضطراب و آشوب سیاسی و اجتماعی كه بعد از فاجعه ی «طف» به وجود آمد و باعث شورش و انفجار در بیشتر نقاط جهان اسلام گردید. از مهمترین آنها:


[1] مقتل الحسين / ص 465.

[2] الاحتجاج / ج 2 / ص 31.

[3] مقتل الحسين / ص 449.

[4] الاحتجاج / ج 2 / ص 39.

[5] مقتل الحسين / ص 453.

[6] الاحتجاج / ج 2 / ص 34.

[7] مقتل الحسين / ص 485.

[8] اشعة من حياة الامام الحسين.